سیدیاسر

اینجا همه مخاطب خاص هستند.
حتی شما دوست عزیز!
*سیدیاسر تقوی

۱۰ مطلب با موضوع «وبلاگ سیدیاسر» ثبت شده است

قرار بود برویم خانه‌ی یکی از رفقایش! بنا بود تهیه‌کننده فیلم کوتاه ِآن رفیق باشد... کنار یک مسجد، ماشین را نگه داشت، گفت: بریم نماز بخونیم. تو دلم گفتم: خوبه که هنوز آخوندی...وارد مسجد که شدیم ادامه داد: دفه پیش رفتم خونش...مهر نداشت...کلی خجالت کشید...مجبور شدم با یه تکه کاغذ نماز بخونم...پرسیدم: امام جماعتو می‌شناسی؟...آمار مسجد را که داد فهمیدیم مدیریتش دست حزب(!) خودمان است، با چهارتا مغالطه عدالت امام جماعت احراز شد...نماز که تمام شد رفتیم خانه همان رفیقش...پایین شهر...دقیق نفهمیدم کجا بود ولی تابلوهای شوش و مولوی و راه‌آهن به چشم می‌آمد...عجیب بود! گفتم: فک نمی‌کردم تو خونه‌های این منطقه هم مهر پیدا نشه...درب خانه باز شد، پله‌ها را بالا رفتیم... در تراکم واحد‌های آپارتمان، یک درب باز بود. داخل شدیم. خانه ای ساده. دانشجویی. و آن رفیق، خونگرم، ساده و "..."! پذیرایی‌مان کرد. با چای، کشمش، قطاب، گز، میوه و از همه مهمتر قلیان. پس از اندی گپ و گفت و چای و کشمش و قطاب و گز و میوه و از همه مهمتر قلیان، رفتیم سر اصل مطلب. طرح فیلم را روایت کرد که نمی‌توان گفت! اما موضوع، «نماز» بود، و شخصیت داستان، یک بازیگر بی‌نماز بود که باید نقش یک کاراکتر نمازخوان را بازی می‌کرد...مهمانی ادامه داشت...مهمانی تمام شد...و من تمامش را به این فکر می‌کردم:«فیلم «با موضوع نماز» ساختن توسط این دست رفقا همانقدر مضحک است که من و امثال من ایده و طرح و فیلمنامه درباره روحانیت می‌‌نویسیم! من و او و خیلی‌های دیگر، از نداشته‌های زندگی مان، از تضادهای پیرامون‌مان و از دوگانگی شخصیت‌مان داستان می‌تراشیم!» 

نادر جان! خاله! نکته را بگیر...

 


یا علی مدد...

سید یاسر

«ذلتی» که ابوموسی‌ها برای امت ببار می‌آورند
از «ظلم» معاویه‌ها سوزناک‌تر است...
همین!


یا علی مدد...

سید یاسر

شهر،‌ «منبر» و...
آن میز دونفره‌ی کنج کافه، «خلوت»...
برای آن کار دیگر...



یا علی مدد...

سید یاسر

عالم محضر خداست؛
راحت باشید...


یا علی مدد...

سید یاسر

سرفه‌اش بند نمی‌آمد؛
خاطره‌ای تو گلویش پریده بود...

 

یا علی مدد...

سید یاسر
شاعر می گوید:
جای خوبیست
برای گم شدن،
آبشار موهای "تو"...

شاعر این روزها
دلتنگِ گم شدن است...

امضا: شاعر




یا علی مدد...
سید یاسر
من جای "تو" بودم
خاطر ِچهار دانه گندم
بنی آدم را در به در زمین نمی کردم...


یا علی مدد...
سید یاسر
دلم!
با "خودت" چه کرده ای؟
که چون هوس محراب می کنی،
به ملامت گویند:
"خودت" باش...


یا علی مدد...
سید یاسر
برگ برگ رمانم
بدون ممیزی
اتاق را از آفتاب سوزان پنجره نگاه می دارد

وُرد وُرد شعرهایم
دیگر ریکاوری نشدند
مرده شور نصب ویندوز
فرمت
ویروس...

نقاشی هایم را
به پرواز در می آورم
مهمان کوچولوی خانه مان
به موشک کاغذی خیلی علاقه دارد!

"سه تار" می زنم
به دومی نرسیده
خیالم را اذان باطل می کند

اسم تمام فیلم نامه هایم را "اسماعیل" گذاشته ام 
چاقو ندارم
خفه شان می کنم!

نماز
روزه
قرآن
زیر قیمت بازار
به جا آورده می شود!

همین!

 

علی علی...

سید یاسر
اینجا کسی غسل نکرده عاشق نمی شود... این را اصل تفاهم می گوید، درویش مصطفی!


علی علی...

سید یاسر